خبرگزاری فارس ـ محمد صادق امینی (کارشناس فرهنگی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی): ترجمه در روابط فرهنگی میان ملل به عنوان حلقه وصل مطالعات و تحقیقات مطرح میشود و ابزار انتقال اندیشهها و ناقل الگوهای زبانی است که با سرعت به انتقال الگوها، مفاهیم و نشانهها در بین جوامع میپردازد.
ویلهام ون هومبولت (1)، میگوید «تفاوت میان زبانهای گوناگون، تفاوت در آواها و نشانهها نیست، بلکه تفاوت در جهان بینیهاست». چنین باوری را از رهگذر دانش زبان شناسی میتوان دریافت که با وجود تفاوتهای زبانی و در عین حال قدرت جذب و پذیرش و انتقال میان فرهنگها، از دردسرها و مصائب فرهنگی محصول از ترجمه نیز سخن گفته میشود.
تردیدی نیست که در امر ترجمه میبایست به تفاوت جهانبینیها به عنوان یک عامل نزاع فکری و فرهنگی توجه داشت و از سوی دیگر، عاملی برای همنشینی فرهنگها که هر یک در وضع و شرایط خود قابل بررسی هستند. لذا سخن از بایدها و نبایدهای ترجمه نیز اجتناب ناپذیر بوده، اما میبایست به این اجماع فکری نیز اشاره کرد که انتقال اندیشه به هر سو و از هر سو، بدیهی و انسانی بوده و همین بداهت و انسانی بودن آن، گاه ساز و آهنگی را مینوازد که گوش هر نوع انسانی را پذیرای شنیدن آن نیست، از آن حیث که به سبب تفاوت در جهان بینیها هضم آن دشوار میشود و از سویی، ترجمه برای دیگری قابل پذیرش هست از آن نظر که باید صدای انسان دیگری را هم شنید و روح انسانی را با نوع بشر گره زد و سازگار ساخت.
فهم زبان- فرهنگ
بنیامین لی وورف (2 ) در تحلیل پدیده زبان و فرهنگ میگوید «زبان نوعی منطق و چارچوب عام ارجاع را تشکیل میدهد و به این طریق هر زبانی تفکر سخنگویان خود را شکل میبخشد و هر جا فرهنگ و زبانی با هم رشد کرده باشند ارتباط مهمی میان جنبههای دستور زبان و ویژگیهای آن فرهنگ در کل موجود است»؛ او برای اثبات این نکته، تفاوتهای زبانی را ناچیز بیان میکند و در حوزه زبانهای اروپایی به عنوان کلی زبان میانگین استاندارد اروپایی( Standard Average European Language) گروه بندی کرد.
با این توصیف وورف، نقش فرهنگی و اجتماعی زبان اهمیت مییابد و تحقیقات فرهنگی و اجتماعی از منطق زبانی و اصول و چارچوبهای آن برخوردار میگردد و فرهنگ نیز در جریان تحول زبان اثرگذار بوده و خلاصه اینکه هر جا فرهنگ و زبان با همدیگر رشد کرده باشند میتوان به ارتباط میان زبان و فرهنگ پی برد.
واقعیت این است که عناصر زبان فرهنگ چندان بحث انگیز نیست؛ اما در این میان این جنبههای مختلف فرهنگی هستند که مقایسه میان عنصر زبان را با فرهنگ پیش میآورد و در نتیجه الگوهایی در زبان و فرهنگ پدید می آید که از یکدیگر جدا شدنی نیستند و کارکردهای مرتبط به هم دارند و سازنده مفاهیم هستند.
هر آنچه که درباره مکانیسمهای زبان سخن گفته شود در عین حال میتوان از الگوهای فرهنگی و رفتاری همبسته با آن سخن گفت اگر چه یافتن الگوهای همبسته زبانی و فرهنگی گاهی با دشواری همراه است اما این الگوها قابل شناسایی هستند زیرا با مطالعه رابطه علی و معلولی، ارتباط میان الگوهای فرهنگی و زبانی امکانپذیر است، ضمن آنکه باید از تاثیر و تاثر متقابل هم سخن گفت و تاثیر عناصر مختلف زبانی در ادراکات و عوامل محیطی و در شناخت و تفسیر جنبههای عمومی فرهنگ.
بنابراین، با مطالعه جنبههای زبان و فرهنگ میتوان مقدمهای برای انتقال یک اندیشه و فرهنگ یافت و از طرفی دلیل موثر در ارتقاء یک زبان و فرهنگ را آشکار کرد و باید گفت که واژگان بیگانه در یک زبان یا برجای خود مینشیند یا همنشین آن میشود و تلفیق میشود و یا متروک.
عرصه روابط فرهنگی-بینالمللی ؛ ترجمان اندیشهها
با تحولات نظام بینالملل و پدیدار شدن مفاهیم جدید در حوزه علوم انسانی، فرهنگ به عنوان یکی از شاخصهای اساسی در میدان برخوردها ، گفتوگوها ، تعامل و همزیستی میان ملتها و دولتها مطرح شود و از سویی ظهور و بروز انقلابهای جدید موجب شد که ملتها و دولتها برای شناخت یکدیگر به تکاپو افتند و در نوع و شیوه ارتباط و تعامل اندیشه کنند؛ این شناخت از یکدیگر یک عامل و بر انگیزاننده دارد که از آن به عامل و عنصر فرهنگ تعبیر میشود.
گفتنی است با هر تعبیر و تفسیر و تعریفی از فرهنگ و با هر نگاه و زاویه دیدی به آن، یک نقطه مشترک به عنوان زمینه اصلی طرح موضوع ترجمه در عرصه روابط میان فرهنگی وجود دارد که هر متفکر و محقق اجتماعی را بدان ارجاع می دهد و آن نفس و عقل انسانی است که آن را فصل ممیز میان انسان و حیوان خواندهاند.
در روابط فرهنگی، انسان از آن حیث که عاقل است مخاطب نوع خویش است و بر این اساس در آموزههای اسلامی سخن از جهان شمول بودن پیامهای الهی رفته است و فراخواندن بشر به صلاح و رستگاری برای آن است که بشریت برای صلاح و رستگاری به یک قوم و قبیله خاص وابسته نباشد بلکه پیام جهانشمول الهی را سر مشق خود قرار بدهد و این ملاک و معیاری برای قبول یکدیگر و همنشینی و تعامل است.
نمونه شواهد قرآنی در جهانشمول بودن پیامهای الهی فراوان است، که از آن جمله است کلامهای الهی که نوع بشر را خطاب قرار داده است: «ما ارسلناک الا کافه للناس بشیرا و نذیرا»(3)(ما تو را جز بشارت گر و هشدار دهنده، برای تمام مردم نفرستادیم)؛ «ما ارسلناک الا رحمه للعالمین»(4)( تو را فرستادیم تا رحمتی بر اهل عالم باشی).
متفکر انگلیسی، جی. ام. مایکل(5) در تحلیل موضوع روابط فرهنگی در اثری به همین نام از عنصر و عامل مانا به نام فرهنگ یاد میکند که عامل ارتباطی ماندگار میان ملل است. در این باره، با تطبیق نظریات متفکران اسلامی و غربی به پیام مثبت و سازندهای دست خواهیم یافت که تاکید آن بر شناخت یکدیگر و توسعه ارتباط است که دانشهای آن در واقع همان ترجمان فرهنگ ملل است.
پر واضح است که در این بحث سخن از فرهنگ بومی و مشکلات آن در روابط بین الملل دامنه دار است، اما در این مجال بایستی به این نکته بسنده کرد که در جهان امروز، آثاری جهانی شدهاند که بومی بودهاند. این بومی بودن بر جهانی شدن آن نه تنها نکاسته بلکه افزوده است.
نمونه روشن آن ادبیات حافظ، مولوی، تولستوی، خیام و آثار بسیاری از ادیبان و فیلسوفان و متفکران غربی و شرقی است که به رغم بومی بودن جهانی شدهاند. حال، چه رابطهای است میان بومی بودن و جهانی شدن؟. اگر جهانی شدن که مجموعهای از فرایندهای انتقالی و افزایش سیالیت و رشد جریانهای چند سویه از افراد، موضوعات و اطلاعات است، باید این سخن گیدنز(6) را شاهد گرفت که نوشته است: «امروزه نمیتوان کنشهای محلی را از محیطهای اجتماعی بزرگتری که به سراسر جهان گسترش پیدا میکند جدا کنیم.
دنیایی که امروزه در آن زندگی میکنیم ما را بسیار بیش از مردمان گذشته به دیگران، حتی به کسانی که هزاران فرسنگ از ما دورتر هستند، وابسته میکند». از این سخن گیدنز که بگذریم و با توجه به همه شاخصهها و ویژگیهای جهانی شدن و اختلاف در تعاریف آن، باید در تطبیق این نظر گیدنز با نظریههای موجود در فرهنگ اسلام اشارهای کرد.
با توجه به جامعیت فرهنگ اسلام و عقلانیت آن و با توجه به همان اصل جهانشمولی آموزههای اسلامی که بدان اشاره شد و با توجه به تمایز میان فرهنگها در روابط فرهنگی میان ملل و در جریان مواجهه با ملل دیگر و چالشهای معرفتی، علمی و فرهنگی، باید بر شیوه اثباتی در معرفی فرهنگ اسلام و ایران اشاره کرد که بر اصل رابطه و تعامل تاکید میکند و به دنبال پیروزی سریع در عرصههای مختلف ارتباط نیست، بلکه با توجه به اصل جهان بینی و جهانشناسی عقلانی اسلام، بهره مندی از همه قابلیتهای نرم افزاری و سخت افزاری و همه دستاوردهای فکری ملل دیگر را توصیه میکند که ذکر شواهد آن از متون و منابع اسلامی در این مجال ممکن نیست.
دانش ترجمه و دیپلماسی عمومی
آنچه به عنوان مفروض اصلی در این نوشتار در نظر گرفته میشود، تاکید نقش ترجمه در ایجاد و توسعه و ارتقاء روابط فرهنگی است که مقدمترین اصل در این بحث است. این نقش و کارکرد، دائره وسیعی را شامل میشود، دائرهای به وسعت یک فرهنگ و زبان، با همه اختلافها و مشابهتهای آن با دیگر ملل؛ و تحلیل و تفسیر این شباهتها و اختلافها در میدانی که فرستنده و گیرنده پیام را نزدیک کند و ارتباط سازنده ایجاد کند.
به نظر دکتر مهدی محسنیان راد(7) این ارتباط حاصل نمیشود مگر با ایجاد مشابهت معنای در فکر است، یعنی مشابهت میان فرستنده و گیرنده فکر که زمینه برقراری ارتباط را فراهم میکند، هر اندازه این مشابهت بیشتر باشد، ارتباط سازنده تر و موثرتری شکل میگیرد.
در اینجا باید بر ترجمه آثار مکتوب تاکید کرد که نقش تاریخی و تمدن ساز دارد. با نگاهی به نقش و تاثیر بیت الحکمه بغداد (در سده دوم تا چهارم هجری) در رشد تاریخ و تمدن اسلامی، روشن میشود که ترجمه به عنوان یک نهاد اجتماعی و تاثیر آن در ابعاد تاریخی، فرهنگی و اجتماعی مستلزم شناخت بیشتر از سوی محققان است و عرصه دیپلماسی عمومی و اهمیت آن در ایجاد، توسعه و ارتقاء روابط فرهنگی اهمیت مییابد که در واقع سازوکاری است برای افزایش قدرت نرم و تاثیر آن به عنوان پیش نیاز در موفقیت دیپلماسی عمومی.
درباره نقش بیت الحکمه که بدان اشاره شد تحقیق جداگانهای لازم است، اما به این مقدار باید بسنده کرد که در نهضت ترجمه قرون دوم تا چهارم هجری که آثار اندیشمندان یونان باستان و آثار سریانی، پهلوی به عربی ترجمه شدند و همچنین اندیشمندان ایرانی، که با ترجمه آثار عربی به فارسی و فارسی به عربی، و با ترجمه آثار عربی به یونانی توانستند نقش مهمی را در توسعه مبادله پیامهای عمیق علمی، فکری، فلسفی و هنری ایفا کنند.
به هر روی، بخشهای مهمی از فرایند تغییر و تحول در روابط فرهنگی میان ملتها و دولتها در دوره اخیر نیز تحت تاثیر جریان ترجمه بوده است. از دورههای تحول در جریان امروزی شدن ایران که بگذریم و اگر دارالفنون ایران را مبدا این تحول در نظر بگیریم که باعث آشنایی ایرانیان با غرب شد و از پارادوکسیکال بودن این جریان(جریان ترجمه) هم که بگذریم و تنها به اصل منشاء تحول اشاره کنیم، باید تاثیر ترجمه در انتقال فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی به دنیای غرب و تاثیر میراث علمی و فرهنگی ایرانی و اسلامی در تمدن غرب را به عنوان یک موضوع مطالعاتی در نظر داشت که البته منابع پژوهش و تحقیق در این باره کم نیست، اما از نقش و کارکردها کمتر سخن رفته است که جای گفتن زیادی دارد.
فرزان سجودی(8)، در مقالهای از دیدگاه نشانه شناسی فرهنگی به بررسی روابط بین المللی فرهنگی و نقش ترجمه در این روابط و همچنین کارکرد ترجمه در فرایند های جذب یا طرد میپردازد.
وی مینویسد:«در سراسر تاریخ زندگی فرهنگی انسان و به خصوص در دوره معاصر که دوره رشد شتابان فناوری ارتباطی است، همیشه سطوح همپوشی و زمینههای بده و بستان بین این قلمروهای به ظاهر قطبی فرهنگ و نافرهنگ (که ترجیح میدهیم آنها را فرهنگ خود و دیگر فرهنگی بنامیم) وجود داشته است.
همین قلمروهای بده و بستان در واقع قلمروی ترجمه بین فرهنگی است.ترجمه یعنی زندگی در مرز بین فرهنگی،به شگفتی های دیگری نگریستن،آن ها را برگرداندن،از آن خود کردن،خودی کردن،راه دادن و در همان حال راه ندادن،برقرار کردن ارتباط،پس میل به اشتراک در رمزگان و فهم متقابل و در همان حال متفاوت باقی ماندن،میل به هویت یابی که ناشی از کارکرد ایدئولوژیکی فرهنگ است».
در ادامه، درباره نقش و کارکردهای ترجمه از نظر دیپلماسی فرهنگی و نشانهشناسی فرهنگی به مواردی به صورت تیتروار اشاره میشود:
ترجمه منبعی است برای اطلاعات و آگاهی در باب فرهنگ دیگری و یا اینکه زمینه این آگاهی را فراهم میسازد. استعمار کشورهای آفریقایی نشان میدهد که نقش سیاسی و اجتماعی آن پر رنگ بوده است.
ترجمه به تقویت و رشد یک فرهنگ میانجامد و یا فرهنگی را بنا می ند. سیر پیشرفت فرهنگها و تمدنها در شرق و غرب گویای این واقعیت است.
اگر ترجمه نبود جنگ فرهنگها و تمدنها دامنه پیدا میکرد و زندگی اجتماعی ممکن نبود.
ترجمه با گذشت زمان به یک علم و متدولوژی تبدیل میشود و نگاه علمی را گسترش میدهد. ترجمه تنها برگردان یک کلمه نیست بلکه انتقال یک فرهنگ است و مرزها را از میان بر میدارد.
چگونگی ترجمه را مخاطب آن تعیین میکند. ترجمه باعث میشود به داشته ها و ثروت علمی و تکنیکی ملتهای دیگر دست یابیم و بر پیشرفت خود بیفزاییم.
ترجمه در ساخت درونی و جهانی شدن نقش پایه ای دارد. و تجدید حیات فرهنگها و تمدنها در نتیجه برخورد و تلاقی با فرهنگهای دیگر رخ میدهد که از راه ترجمه حاصل میشود.
**
(1) ویلهام ون هومبولت(Wilhelmvon Humboldt)، زبان شناس،فیلسوف و سیاستمدار آلمانی، که در سال 1835 از دنیا رفت. وی نقش بسیار موثری در پیشرفت فلسفه زبان داشت؛ نخستین کتاب مهم در باره زبانشناسی همگانی که رساله ای در زمینه انواع زبان است را هومبولت نگاشت. ناهمگونی زبان ها و تاثیر تکامل فکری انسان ها، آخرین اثر این متفکر شهیر است.
(2) بنیامین لی وورف (Benjamin Lee Whorf)، زبانشناس و انسان شناس آمریکایی؛ متولد 1887، که اندیشه های او در باره تاثیر زبان بر تفکر مورد توجه قرار گرفت.
(3) سبا، آیه 28
(4) اانبیا،آیه 7
(5) متفکر و نویسنده انگلیسی
(6) آنتونی گیدنز( Antony Giddens)، جامعه شناس شهیر انگلیسی، که نظریه ساختاربندی و نگاه کل گرایانه او به جامعه های مدرن معروف است؛ بیش از 34 کتاب به 29 زبان و 200 مقاله موثر گیدنز او را در میان متفکران اجتماعی معاصر برجسته کرده است.
(7) دکتر مهدی محسنیان راد، متولد 1324، جامعه شناس و از استادان شهیر علوم ارتباطات در ایران است.او مبدع مدل ارتباط منبع معنی است؛ در میان آثار او کتاب ارتباط شناسی او از منابع درسی در رشته علوم ارتباطات است.
(8) مقاله ارتباطات بین فرهنگی: ترجمه و نقش آن در فرایندهای جذب و دفع
باغ پدری ...برچسب : نویسنده : baghepedario بازدید : 45