آخرین مطالب
امکانات وب
شعر باغ وبلاگ فندق کلمه
برای مادرم
قصه دارم
قصه ای از باغِ وبلاگ فندق کلمه
آن سرای کار و رنجِ سالیان مادرم
کافتاده دور
آن سوی آبادی
میان جنگلی خاموش
که دستی بر سرش نیست
مگر این چند روزِ گرم تابستان
که دست باغبان پیر
آبی روانش سازدو
شاخه خشکیده ای را دور....
قِصه دارم
از این باغی چنین
چیست این باغ
چیست وبلاگ فندق کلمه
همه رنج است
رنج سالیان مادری تنها
برپا
فرزند بر دوش
کمرخم کرده
پرجوش
همو که باغ را آب
از جان داده ست
و پرورده ست
ز دست خسته خود
تنِ هر شاخه را با خونِ دل، شاداب
زنده کرده برگ ها را
با نوازش های خود
گفته قصه ها با دانه ها
خطرها کرده
با خاطر بیدار شب
در کمین وحشی سرکش
[دشمن باغ].....
چیست این باغ
چیست وبلاگ فندق کلمه
چنین کرده ست آوار
خیال این سر پُر داد را.....
و اینک
خیالم با سری در باغ
نشسته در میان محفلی با کاسه وبلاگ فندق کلمه
سرخوش
خندان
خنده با فندق
فندق باغ!
کجای محفل ام حالا
کجای باغ....
شما ای باغبانِ شعر من
که جان را بر تو افشانم
اگر در شعر من
از این نازک سرایی های من
برگ روشنی
یا دانه مهری
چیدید
مگوییدش ساده
مخوانیدش ساده
که این شعر
شعرباغ نیست
شعرفندق نیست
آه خسته ی مادران رنج و در کار است.
1396/12/27
باغ پدری ...
برچسب : نویسنده : baghepedario بازدید : 41